متن حضرت عشق مولانا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حضرت عشق مولانا
می خواستم رازهایم را به تو بگویم
اما دیدم تو خودت یکی از آن ها هستی...
فاطیماه نویسنده وشاعر
چندین سال است منتظرم از پرده رخ بنمایی
به پایان رسد بیکسی مژده رسد از شیدایی
تنهام خستم عهد نشکستم این که هستم نیمه مستم
خود شکستم درنبستم تا تو از در تو فرمایی
این که منم جسم تنم تو هستی جان در بدنم
ای گل بنم من چه کنم...
در مستی خماری من هجران تو دارم
دور از تو دردمندم جز تو درمان ندارم
تو درد من نخواهی زودتر بگو چه خواهی
من پرتوئی از جانم تو جان جانی یارم
فلسفه عشق سعید هجران
خدایا ...بارالهی....
درسرتاسر این محشر زنده ماندن
که نامش زندگی وتفسیرش (مردگیست)
جنگجویانی کارآزموده شدیم
سخت جنگیدیم وسخت تر سنجیده شدیم
چرا که همیشه بالاتر ،جواب ماست
در این ثانیه ها دلم شاد است
چرا که مهربانی عمل من
وبالاترینش ، رحمت ،
پاسخ توست
الهی شکر
دلم میخواهد عشقت را تا ابد در قلبم بکارم
تا ناخودآگاه هم شده
دلیل لبخند و حال خوبم را
فراموش نکنم
درست زمانی که داشتم فراموشت میکردم
شعرهایم به بن بست
دوست داشتنت برخورد کرد
دوباره عاشقت شدم
عزیزحسینی
وقتی...
صدای خنده هات
می پیچه توی کوچه ها
وقتی ...
خاطرات دست به دست هم میدهند
تا تورو از یاد نبرم
وقتی
هیچ صحنه ای
جزتو درون خاطرات قاب نمیگیرد
وقتی تنها یادگار من از تو
یک دوست دارم می ماند
وقتی ...
شعرهایم به جزتو
به خواب دیگری...
گاه دیدنت هم چاره ای دلتنگی نیست
بسکه شیرین شده ایی
آنقدر شیرین شده ایی
که دیگر مرا فرهاد میخوانند
عزیزحسینی