به او گفتم: هر غروب عطر چمنهای باران زده را میدهی! مرا گفت: زنانگیات در نگاهم هزار شاخه گل زیبا میرویاند.
چون به آغوشم میکشی گرم گرم میشوم و برف زمستان را انتظار میکشم. و وقتی نیمه شبها هرم نفسهایت بر تن میوزد خنک خنک میشوم و روزهای گرم تابستان را میطلبم.
زن بودنم، هزار شاخه گل خواهد داد، با هر نگاه مهربانش...