شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
رنج می برم از این که ببینم هر روزی داره به سن پدرم اضافه میشه رنجم میدهبرای اینکه عاشقشم...
تا ابر کشاندند مرا، آب ندادندبر تاب نشاندند ولی تاب ندادنداز بهره ی شاهنده ی تقطیرِ نجابت -یک جرعه به من جاذبه ی ناب ندادندآن گاه که با دشنه بریدند حضورم -بر تیغه ی زنگاریِ آن ساب ندادنداز ماهِ نگاه ام که ننوشیده گذشتند-یک فرصت ِ ناچیز به مهتاب ندادندبی نوبت ِ تقسیم به من، از رگ ِ خورشیدنوری به نمایانیِ شب تاب ندادنددر لایه گشودند هزاران درِ پنهانراهی به درِ خانه ی ارباب ندادنددر پیش نویس ِ غم ِ پیچیده ی رستم -...