پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چقدر زندڪَی شیرین می شداڪَر این چرخ ڪَردون فلڪ ،در وراے تقدیر بہ ساز من و تو می چرخید ،ڪاش این تویی کہ در منی تنها یڪ رویا نبود کہ اڪَر بہ واقعیت می پیوست آسمان و زمین بہ عشقمان غبطہ می خوردندآن چنان در منیکہ در تو نفس می ڪشمآن چنان در منی کہ من توامو تو من ..!!...
نشد برای عشقمان برای این دیوانه ات سفر کنینشد یه بار به حال من به حال این ویرانه ات نظر کنینشد بیایی عاقبت نشد برای عاشقت خطر کنینشد به وقت رفتنت مرا هم از نبودنت خبر کنیآرام آرام نشستی در دل من ای آشناآرام آرام گذشتی از کنارم نامهربانای وای از این غم بی پایان_برشی از ترانه...