من که میخواهم نِگا... چشمغرّههای پدرت! من که میخواهم بگویم دو... چشمغرّههای پدرت! من که میخواهم فراموشت... چشمغرّههای کودکیام! با حال من چرا چنین میکنید؟...
روی کدام شیب سُر خوردهام که هیچ سُرسُرهای مرگِ کودکیام را گردن نمیگیرد؟