متن اشعار سید محمدرضا شمس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار سید محمدرضا شمس
(عید غدیر خم مبارک باد)
«ولی الله»
تا محمّد «ص» دست مولا را گرفت
در «غدیر خم» ، «ولایت» پا گرفت
گشت «مولا» جانشینِ مصطفیٰ
شیعه آن جا ، دامن مولا گرفت
نور یزدان گشت بر وی منجلی
مِهر او در جان عالم، جا گرفت
بود چون مبهوت، در ذاتِ...
«عید ولایت»
ایـن عیــد، مبــارک و مُهنّــا باشد
روز شعـف و نشـاط دل هــا باشد
فرمود محمد که پس از رحلت من
بر خلق، «علی» امیــر و مــولا باشد
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا اَمِیرالْمؤمِنین»
«ساقی کوثر»
رخش عدالت، اگر سوار ندارد
هست حماری که: اعتبار ندارد
کِلک هنر نیست گر بهدست هنرمند
میشکند چون که ابتکار ندارد
زردی مغرب کجا به رنگ طلوع است
فصل خزان، رونق بهار ندارد
عدل بوَد لشکر عظیم ممالک
کشور بی لشکر اقتدار ندارد
لشکر...
(امیر اتقیا)
چـون علی، شاه سـریر انماست
مــالک الملک و امیر اتقیاست
غم ندارد شیعه در روز جزا...
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
(از غدیر تا عاشورا)
آن دست که در غدیر خم بالا رفت
بــا امــر خــــدای خــالــق یکتـــا رفت
دسـتیست که آوازهی آن در تاریخ
تا عرش خـــدا به روز عــاشـورا رفت
(از غدیر تا کربلا)
فـراز دست نبـی، گرچه دست مــولا رفت
ولی حسین سرش سوی عرش اعلا رفت
یکی به کرب و بلا و یکی به دشت غـدیـر
بـــرای دیــن خــــداونـــد حـیّ یکتــــا رفت.
(عید غدیر خم مبارک باد.)
ایـن رایـت « لا اله الاّ اللّه » است
بر دستِ مُحمّـــد رسول اللّه است
گفتا به «غـدیـر خـم» رسول خاتم:
بر خلقِ جهان، علی ولیُ اللّه است
(عید غدیر خم مبارک باد)
جهان، شورآفرین و دلپذیر است
کلید عشق، در دست امیـر است
به فرمان خدا بعد از محمد (ص)
علی شاه ولایـت، از غـدیـر است.
«عید قربان عید چیرگی بر نفس مبارک باد»
(عید قربان)
حاجیـا گر نفس دون را ذبـح و قربانی کنی
سـیـنه را خــالـی گر از امیــال نفسانی کنی
گر خلیــل آسا گـذر کردی ز اسماعیل نفس
بعـد از آن درک حضــور فیــض ربـــانی کنی.
(عید قربان مبارک باد)
به قربانگاه اسماعیل ، قـربـان کن دل خود را
که تا شاید در آنجا حل نمایی مشکل خود را
در آن وادی اگر قربـان نمایی نفس شیطانی
شــود حجّــت قبـــولِ بــارگــاهِ حـیّ سـبحـــانی
(دیــوار کـــج)
وقتی که انتقـــاد نـدارد اثـــر به گــوش
بیهوده در زمانه به اصلاح کس مکوش
دیــوار کـــج نهــــاد بــه بـــالا نمـیرسـد
شمعی بُوَد که با نفسی میشود خموش
(وصال حضرت خورشید و ماه)
(آب و آینه)
روز وصال ماه و خورشید است امشب
بربط زنان در عرش، ناهید است امشب
حور و مَلَک، کِل میکشند از شادمانی...
حتی خدا در حال تمجید است امشب
زیرا امیرالمؤمنین (ع) داماد گشته
زهرا عروس این گل شمشاد گشته
مات زمین امشب...
(بادهی گلگون)
چون سیل از جِبال به جیحون رسیدهام
کمکم از آن به ساحت سیحون رسیدهام
صید صدف ز بستر دریا نمودهام
تا از صدف به گوهر مکنون رسیدهام
با کاروان عشق شدم یار و همسفر
تا از کویر و کوه به کارون رسیدهام
با پای دل به پهنهی تاریخ...
(غزالِ چشم تو)
ای نگاهِ نافذت بر سینه ها چون تیرها
ابروانت تیزتر، از تیغه ی شمشیرها
تیغ مژگان سیاهت چون خدنگ خونچکان
مینشیند بر دل عشاق، همچون تیرها
ماهرویان سمرقندی همه مات رخت
غرق در چشم سیاهت میشود کشمیرها
در میان بیشه زار نرگس چشمان تو...
گو کمین کردند...
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا عَلیّ بْنِ موسَی الرّضاء»
(شهسوار توس)
اینجا تمام آینه ها موج میزند
انوار فیض و نور دعا موج میزند
اینجا مطاف عرشنشینان عالم است
کز هر طرف زمین و هوا موج میزند
قندیل آسمان بُوَد این گنبد طلا
یا پرتو رضا، ز طلا موج میزند
اینجا حریم...
(ضامن آهو)
این همایون بارگه که قبلهی دلهاستی
مرقد سلطان هشتم، زادهی موساستی
ضامن آهو امام هشتم آن شمس شموس
کز علوّ عزتش، این بارگه برپاستی
خاک درگاهش بُوَد بر اهل دل کُحلِ بصر
بارگاهش قطعهای از جنة المأواستی
موسیِ عِمران ز انوارش گزد لب از عجب
کز شرف، انوَر...
(یا ثامن الحجج)
وقتی که دل، به بند شما مبتلا شود
از بند هرچه هست به دنیا، رها شود
یا ثامن الحجج، نظری کن به چاکرت
کافتاده است بلکه به لطف تو پا شود
آقا گِره فتاده به کارم اگر، چه غم ؟
وقتی که هر گِره به نگاه تو...
(مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیّرَنی عَبداً)
«معلم»
ای معلم، شمع بزم آرای جان
روشنیبخش زمین و آسمان
با مصائب ساختی و سوختی
تا که ما را ، واژهای آموختی
مکتب عشاق، از تأسیس توست
عاشقی سرمایهی تدریس توست
تا که ما را درس عشق آموختی
چشم ما را بر بدیها...
«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَة المَعصومَه»
(دارالشفا)
اگر داری هزاران درد بیدرمان بیا اینجا
که با اذن خدا باشد طبیب دردها اینجا
اگرچه هست پنهان مرقد خیرالنسا اما
بهشوق مرقد آن بانوی عظما ، بیا اینجا
مزار حضرت معصومهی قم را زیارت کن
که باشد جلوهای از مرقد خیرالنسا اینجا
دعاهایت...
«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه»
(حریم جانفزا)
از آنروزی که چشمم را درین غمخانه وا کردم
نگاه خویش را ، با گنبد تو آشنا کردم
غمی که جای خود را در درون سینه وا میکرد
چو دیدم گنبدت را از دلم، او را جدا کردم
شدم چون پایبند گنبد و...
(صادق آل عبا)
توسن عِلم و فقاهت تا بهدستت گشت زین
تاختی بر جاهلان با منطقِ حق الیقین
صادق آل عبایی و شدی بر شیعیان
رهنما در زندگانی تا به فردوس برین
پایه ریز مکتب فقه و اصولی در کمال
عالٍمان چون کودکی هستند نزدت خوشهچین
وارثِ یاسین و طاهایی...
(رمز و راز این دنیا)
شبی اندیشه میکردم به رمز و راز این دنیا
که منظور خدا از خِلقت ما چیست ای دانا ؟
چه میدانی ز اسرار الهی، در پس پرده ؟
چه میباشد اساس آفرینش حقتعالی را ؟
چه رمزی هست در این خلقت انبوهِ خلقی که
یکی...
(غیرتمند)
از گرانی گرچه بر لب های مان لبخند نیست
یا اگر دلهایمان از رنج و غم خرسند نیست
با قنـاعـت زندگانی میکنیم امروزه؛ چـون...
نـان به نـرخ روز خوردن کار غیرتمند نیست.