متن احساسات سرکوب شده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات سرکوب شده
مینویسم
تا فراموش نکنم
تا خاطراتم را
در جوهر کلمات
زنده نگه دارم
مینویسم
تا جهانم را خودم بسازم
جایی که رویاها محدود نیستند
و احساسات در قفس نمیمانند
شاید قلمم هنوز خام باشد،
اما هر واژهای که مینویسم،
قدمی به سوی آیندهای است
که در آن من یک نویسندهام...
سال ها
لب بسته بودم ،
از سخن ،
از شعر،
شور
بی هوا ، وارد شدی
چشمم ویالون می زند.
چرا فکر میکنی مردها گریه نمیکنند؟
به کفشهایم نگاه کن
که چگونه دست میگذارند
روی نقشهی مخدوشِ این شهر
که چگونه شهادت میدهند
خیابانها به بنبست بودن
و پیادهروها به تلوتلو خوردنشان
چرا فکر میکنی مردها گریه نمیکنند؟
تنهایی
جنگلی بکر است
تاریک و آکنده از بوفِ خاطره
بیآغوشِ خورشید
برگ به برگِ تقویم
دلت
به حالِ خودت میسوزد
میسوزد اما
آتش نمیگیری
میسوزد و
تمام نمیشوی...
اشک آمد ورسوا کرد این بغض غریب را
غریب بمانی ای چشم از بس
این دل را رسوا می کنی…
در وجود من دختر یست که لال است
نه می تواند گریه کند نه می تواند بخندد
فقط در سکوت فریاد می زند..
درد گویی ما را آرام کرده است..
خبر که ندارید از اشکهایم و
بغضهایم،ای مردمان شهر
سرخاب برگونه و خنده بر لب وغم در درون
به گمانتان آدمی هستم با احساس مترسک
ولی بدانید قضاوت روزی پنجه بر گلویتان خواهد فشرد.