سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
همیشه میگف من عاشق مو های فِرَموقتی باد میزنه این فرفرا رو هوا میچرخن دوست دارم انگشتمو بپیچم لای پیچک های فِرِشدستام بو یاس بگیرهپریروز دیدمش دیگه تنها نبودموهای لختِ یارش منو یاد ذوقش انداخت وقتی موهای فر میدیدو چشاش برق میافتادیهو چشمش به من افتادبهت مو دید و خندیداومد طرفم نشست کنارمو گفتدیوونه بودم فک میکردم عشق تو موهای فر یاره یا عطر تلخ رو مچ دست چپشعشق همین قشنگی نگاهشههمین که چشاش میوفته بهت دلت چلچراغ شه از دلبر...
بزا برات بنویسماز پاییزایی که رد شد و تو نبودیاز برگ نارنجیایی که بغض میکردن از نبودنتاز خیابونایی که دلتنگت بودنبزا برات بنویسم این پاییز چقد هواتو دارهخدارو چه دیدی شاید یهو پیدات شد دمِ غروبیزیر قطره های بارونبا یه بغل خرمالوبه قلِم:فا_بش...
بهش گفتم شد شد نشد نشد رهاش کنگفت مگه نمیدونیگفتم چیوگفت چیزی برای شدن نشدن وجود ندارهما چیزی برای رها کردن نداریمرهاییم خودمونولی بدون هیچیکه خودش از قفس بدتره...
میدونی چیه مشتیاینا حالیشون نی ما هی پاییز پاییز میکنیم فک میکنن خبریهنه هیچ خبری نیستاز بی خبریه که ما دق میکنیماز بی خبریه که زل میزنیم به این زردو نارنجیاو منتظریم آسمون بباره گرد وغبار از روشون برهبرق بزننعین برق چشای دلبر رو بارونفا_بش...
بزا برات بنویسماز پاییزایی که رد شد و تو نبودیاز برگ نارنجیایی که بغض میکردن از نبودنتاز خیابونایی که دلتنگت بودنبزا برات بنویسم این پاییز چقد هواتو دارهخدارو چه دیدی شاید یهو پیدات شد دمِ غروبیزیر قطره های بارونبا یه بغل خرمالو...