شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
خوش است..صبح زیبا گر به فال نیک میگیری خوش استخوش که باشی.. عالمی هم شاد میگردد خوش است...
به فال نیک می گیرم ترک های فراوانیکه رنجانده ست روحم را و تو آن قصه می دانی؟که تاوان رسیدن ها همیشه حاصلش زخم استو نور از زخم تابیده، به عمق هر چه نادانیچه راه دور و دشواری، تو محکم باش و این دریابسرانجام زمین با رنج طوفان است بارانیبه لبخند خداوند از پس هر نور جاری شوبرای عمق شب بی نور، هرگز نیست پایانیکنار روح بیمار و ستم دیده کمی بنشینببخش از سرخوشی هایت که دائم نیست مهمانیجهان هرگز نمی چرخد به غفلت در مسیر خود...
فردا را به فال نیک خواهم گرفتدارد همین لحظهیک فوج کبوتر سپیداز فرازِ کوچه ی ما می گذردباد بوی نام های کسان من می دهدیادت می آید رفته بودیخبر از آرامش آسمان بیاوری؟! ...
سلامحال همهٔ ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِگاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهٔ باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل...