پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من شمع بودم که مرا کشتی تاریک کردی آشیانم راپروانه ات بودم نفهمیدیآتش زدی روح جهانم راازخاطرت بردی مرا افسوسبرگونه هایم زخم پاشیدیغم داشتم در دل نگفتم هیچتو دردهایم را نفهمیدیهمچون نسیم سرد پاییزی باغ دلم را سخت سوزاندیمثل شبِ یلدای طولانیپیوسته در جان ودلم ماندیمثل شقایق خون دل خوردم شاید بمانی بی وفا با منرفتی نپرسیدی از احوالمتو بیوفایی کرده ای یا من؟بدجور دلتنگم برای تو اما مرا هرگز نمیدیدی هر ج...
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاریاز این نوشتن گل واژه های تکراریتمام ، حرف دل است اینکه با تو می گویمبه حرمت قلمم دل بده به اقراریخیال و واژه ی شعری ردیف حال منیقسم به جان غزل حس وحال اشعاریاگر چه خواب پریشان هرشبم هستینسیم وشبنم صبحی برای بیداریتو نوبرانه ی فصل ترنج و بابونه و شوق پنجره ای باز ،به سوی دیداریبهار را به نگاه تو میزنم پیوندکه مثل جام شقایق به بزم گلزاریگذشتم ازسرجان عاشقانه...
شورِ رویای این زنِ تنها/ کاش چونان شقایقی زیبا/سرخ می ماند و با تبی گیرا/ می سرود از، دلی که مردادی ست/زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
اردیبهشتبویِ نمِ باران دارد.بویِ یاس بویِِ دستانِ خدا را دارد.بویِ بهار،بوی زنبق و شقایق دارد.اردیبهشت نامِ بهشت بویِ اتاق مادرم را دارد...!!!...
زنده اگر ماند شقایقبیا زمستان راعروسش کنیم!...
پاییزبهاری ست که عاشق شده باشددلبسته به گلهای شقایق شده باشدپاییز چنان نغمه ی سازیست که عمریمرهم به دل تنگ خلایق شده باشدپاییز ؛ شبی سوژه ی اصحاب غزل شدتا عشق ؛ هم آغوش دقایق شده باشد......پاییز رفیقی است که بی حاشیه پاک استحسّی است که همسایه ی منطق شده باشدپاییز همین شعرِ لطیفی است که خواندیم شعری که گمان می کنم عاشق شده باشد (چه دلتنگم)مصرع اول پاییز بهاری ست که عاشق شده است...اقتباس از میلادعرفانپور...
صبح به سینهٔ لاله ها شقایق شکفته بود!نکند پا برهنه شب تو بر لاله دویدی؟!ارس آرامی...
چشم نرگس به شقایق نگران نیست دگرگور بابای شقایق که قسم خورد و شکست...
شاعر زیبا سخن میگه تا شقایق هست زندگی باید کرد اما میشه برداشت کرد که اگر شقایقی نیست زندگی نباید کرد دل ما سبز بود به خزان رسید میوه نداد باغ زندگی من...
من و تو در پهنه زمیندلخون ترین شقایقیمما هر دو در سینه زمانمحزون ترین دقایقیم...
دل روشنی دارم ای عشق!صدایم کن ...از هر کجا می توانی...صدا کن مرا ...از صدف های سرشار باران..صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن...ِصدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!بگو پشت پرواز مرغان عاشق ...چه رازی ست؟بگو با کدامین نفس...می توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افق ...می توان تا شقایق خطر کرد؟...
خنده های باددر دشت پیچیدهلای گیسوان شقایقچه ساز عاشقانه ای کوک کردهباد می رقصد و می خنداندتا شایدلَختی آرام گیرداین گُلِ داغ بر دل نشسته...
در بدترین شرایط زندگیبخاطر داشته باشهمانطور که نمی توانجلوی اتفاق بد را گرفتهمانطور هم نمیتوان جلوی اتفاق خوب را گرفتدرست مثل رنگین کمانپس از بارش باران های تنددرست مثل بهار و روییدن شقایقهاکه هیچ قدرتینمی تواند جلوی آمدنش را بگیرداتفاق خوب هم خواهد آمد...
دلم می خواهد باران بباردو صدای پاهایت راقطره های باران به خانه ام بیاورندبهار بیا …که من بی تاب شقایق های توام...
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقهاصبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ......
سلامحال همهٔ ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِگاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهٔ باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل...
تو شقایق تریننقاشی خدا هستی...!️️️...
زندگی خالی نیست:مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.آریتا شقایق هست، زندگی باید کرد.در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبحو چنان بیتابم، که دلم میخواهدبدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.دورها آوایی است، که مرا میخواند....