پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودمچون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودمآتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظهبی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودمهرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشهبا هر سلامم طعنه های بی علیکم دیده بودمباچادری از نور آمد درشبی سرشار از غربتشاید من او را قبل ترها در همین قم دیده بودمخندید... از اندوه من رویید یک خورشید زیبادرچشم هایش تا خودم را عاشق و گم دیده بودمنوشیدم از چشمان او لبخن...
خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قمبغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم...
معصومه(س) فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن،معصومه نگین ایران است که درقم، شهر اقامه مى درخشد .وفات فاطمه معصومه (س) تسلیت باد...
می شود پیشانی ات بوسید و از لب ها گذشت ؟؟مومن از قم بگذرد تا جمکران هم می رود ......
بازار قم از قند لبت رو به کسادی استبیچاره نکن حاج حسین و پسران را...
چشمانت زبان زدند شبیه لاهیجان و چایش/ اصفهان و پولکش/ساوه با انارهای قرمزش/مازندران و شالیزارهایش/قم و آن سوهان های حاجی و پسرانش همیشه خاص بوده ای خدا کند بمانی...