از این دنیا چه می ماند.... از این دنیا چه می ماند به جز وهم و خیالاتش به جز راهی که نا پیداست در حجم محالاتش بهشت و وعده های آشنا و آرزوهایم هزار افسوس جاماندست در هر تار موهایم اگر چه بال پرواز مرا دنیا تصاحب کرد ندارم باکی...
حَبسم درونِ خاطراتِ خیس و بارانی مثلِ نگاهی تا ابد، مبهوت و پنهانی پاییز هم من را نمی فهمد ولی انگار تو تلخیِ این فاصله را خوب میدانی احساسِ سردم را به دستت قاب میگیرم تویِ نگاه خسته یِ این شعرِ طوفانی من سیب سرخ گونه ات را دوست میدارم...