پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دو پا دارد مرغ، اماهنوز که هنوز است رویِ یک پا ایستادهو تو را می خواهد (دلم)این مرغِ لجوج....
یکی مرغ برکوه بنشست و خاست چه افزود بر کوه بازو چه کاست من آن مرغم و مملکت کوه من چو رفتم جهان را چه اندوه من...
من اگر مرغ هم بودم بازهم براى رسیدن به آرزوهایم پرواز میکردم...
«اول مرغ بوده یا تخممرغ» اهمیتى نداره، شما بگو «اول کار بوده یا سابقه کار؟» تو همه ى آگهىها استخدام زده داراى حداقل ٤ سال سابقه ى کار...
من که در لختترین موسم بی چهچهی سال تشنهی زمزمهام ، بهتر آن است که برخیزم ، رنگ را بردارم ، روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم ......
موشی در خانهی صاحب مزرعه تله موش دید ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد ، همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد !ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ، از مرغ برایش سوپ درست کردند ، گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند ، گاو را برای مراسم ترحیم کشتند ؛ و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد ....
با مرغ ها که باشی قد قد میکنیبا عقاب ها باشی پرواز می کنی...