پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با چشم های بسته هم می توانم که رنگ صدایت را ببینم.سهراب نظری....
تربیت بمانند رنگی است که نقاش بر بوم نقاشی به منزله ظهور می رساند. چه می کشد؟! نمی دانم!شاید تنها رنگ را بر بوم نمایان می سازد؛ بی هیچ طرحی......
رنگِ شعرهایم عجیب مهتابی است نکند عاشق شده باشم؟...
پُررنگ ترین رنگِ وفا هست دلت؛بی رنگ تر از، آبِ صفا هست دلت؛از جنبه ی احساس و گلِ خوبی و مهر،همواره چه بی رنگ و ریا هست دلت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
از رنگ و ریا هیچ نبردی بویی؛با نوگلِ خوبی و صفا هم خویی؛آن قدر، تو بیرنگی و خوبی؛ گلِ من!که احساسِ دلم جز تو نبیند رویی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
جعبه ی رنگهایم؛بی رنگ شده اند.در کدام قُمار رنگها را باخته ام؟شقایق باباعلی...
تمام خاطره ام پیراهنی است که برایم بافتی وایتکس... رنگش را نبر،لطفا...
نرم نرمک می رسد اینک خزانفصل رنگ و آشتی و عشق زمان...
من خانه ام را پر از رنگ می کنمپُر از عطرِ زندگیگل می خرمنان گرم می کنم شعر می نویسمو باور می کنم کلام فروغ را :زندگی، یعنی همین بهانه های کوچک خوشبختی......
آیریس آپفل طراح داخلی و طراح مد و پارچه:رنگ، مرده را زنده می کند....
آیریس آپفل طراح داخلی و طراح مد و پارچه:رنگ ،مرده را زنده میکند...
چشمانش آبی نبود که بگوییم آرامش دریا را دارد سبز هم نبود که طراوت جنگل را داشته باشد به رنگ هم نبود که به روح خسته ام جان بدهد چشمانش مشکی بود...دو تیله مشکی...که انعکاس تصویر من و تمام خوشبختی ام را در آن می دیدم.. • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
من معجزه رو باور دارم. اما نه معجزه ای که بشینی انتظارشو بکشی و اونقدر بهش فکر کنی تا اتفاق بیفته!من به معجزه ای اعتقاد دارم که قلب آدم با عشق میتونه رقم بزنه.به معجزه ای اعتقاد دارم که ذهن آدم با آگاهی و اندیشه میتونه بسازه.وقتی قد میکشی و بزرگ میشی و با کنجکاوی میری دنبال خیلی چیزا تا ببینی دنیا دست کیه، وقتی ماهی سیاه کوچولویی میشی که از برکه ی کوچیک دورت میگذری و راه رودخونه رو میگیری تا بری برسی به دریا، وقتی با دریاها و اقیانوسا آشنا ...
وقتی دلم برای تو تنگ میشوددنیا به چشم عاشقم بی رنگ میشودزیبای من تو نیمه ی گمگشته ی منیبا توست که جهانم پر از رنگ میشودبا تو جهان برای من زیباترین غزل بی تو چه سود کین غزل ،غزل مرگ میشود...
نارنجی من!با رفتنت ناقص شد رنگ هایمحالا چگونه رنگ بزنمپرتقالِ دوست داشتنِ نقاشی ام را؟...
سرخی به انار بازگشتسیاهی به شبنارون ها سبز شدندو دریاها آبییک زن رو به آینه ایستادو جهان را با رنگآشتی داد .....
رنگ ها لبخندهای طبیعت هستند...
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شماتا به آواز شقایق که در آن زندانی استدل تنهایی تان تازه شود.چه خیالی، چه خیالی، ... می دانم پرده ام بی جان است.خوب می دانم ،حوض نقاشی من بی ماهی است......
شادترین رنگ را امروز به زندگی بزن ...اندیشهات سبز ، آسمان دلت آبی ، و قلب مهربانت طلایی ؛ زندگی زیباست اگر آن را به زیبایی رنگ بزنیم...
امان از کاسه های داغ تر از آشو میخی ساده دل ، ور رفته با هر سنگامان از تیرهای دلربای سرخکه دائم پادگان را میبرد با رنگ.........
جایی می رسد که دوست داشتن را در نوشیدن چایی که کنارش هستیدر سلامی که صبح بهم می گوییددر بوی خوش نان کنار صبحانه ی مشترک، در صدای آرام و بی دلهره ی نفس ها به هنگام خواب و لابلای اشک ها و لبخندهایش می یابیدوست داشتن بی آنکه وزن یا شکلی داشته باشد به همه چیزهایت رنگ می دهد... _...
صبحها وقتی خورشید در میآید متولد بشویم ، هیجانها را پرواز دهیم روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، گل نم بزنیم آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی ......
یکسری هم ذاتشونه که صبر میکنن بهشون وابسته شی بعد رنگ عوض کنن...
من که در لختترین موسم بی چهچهی سال تشنهی زمزمهام ، بهتر آن است که برخیزم ، رنگ را بردارم ، روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم ......
- چرا ازدواج نکردی ؟+ پیش نیامد ... اولها فکر میکردم کارهای مهمتری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم !دیر فهمیدم که تفاهمی مهمتر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه این ها با هم بخندیم !...
برای پاییز امسال رنگی نمانده......
هر رنگی که می خواهی باش حتی سیاه! ولی یکرنگ باش....
غم انگیزترین رنگ دنیاسفید شدن موهای مادرم بود...
از بس که دوستت دارمفکر می کنمدیگر هیچ دوست داشتنیهمرنگ دوست داشتن های من نیست!تو معنی تمام رنگ های دنیایی......
پاییز را دیدی؟آنان که رنگ عوض کردند / افتادند......
تو معنی تمام رنگ های دنیایی......
بمانکه برگ خانه ام را به خواب داده ایفندق بهارم را به بادو رنگ چشمانم را به آب...
من و دنیا همدیگر را رنگ می کنیممن با مداد سیاه / دنیا با مداد سفیدمن روز های اونواون موهای منو...
پاییز میرسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کند...
شهریور چه عاشقانه روز هایش را ورق می زند تا برسد به پاییزمجالی نیستباید رنگ ها را مهمان برگها کردپاییز می آید و باز شهریور میماند و عاشقانه هایش...
منطق پاییز... مثل بی منطقی زنی ست که وقتی دارد از زندگی مردی می رود موهایش را رنگ می کند......
شیفتگی آن است که چشمان زنی را دوست بدارید بی آنکه رنگ آن را به یاد آورید....