شب شکست آینه در چشم مهتاب امشب میچکد خون غزل از ریشه مضراب امشب پنجهی پیچک پاییز به تاراج گل است میرود قافلهی عمر به شتاب امشب تار مویی است میان من و دیوانگیام میکشد سلسله را شیفته در تاب امشب صد هزاران گره از زلف پریشان باز است میشود...