متن راز دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات راز دل
باید که راه خانهی ما را بلد باشی
آیین و رسم دلبریها را بلد باشی
پیراهن عشق و جنون را پاره کن یک شب
خوب است حاشا چون زلیخا را بلد باشی
از گرم و سرد زندگی راه گریزی نیست
باید که این گرما و سرما را بلد باشی
دنیا...
شب شکست آینه در چشم مهتاب امشب
میچکد خون غزل از ریشه مضراب امشب
پنجهی پیچک پاییز به تاراج گل است
میرود قافلهی عمر به شتاب امشب
تار مویی است میان من و دیوانگیام
میکشد سلسله را شیفته در تاب امشب
صد هزاران گره از زلف پریشان باز است
میشود...
شب که مهتاب از افق جوشان برآید بیقرار
موج دریا همچو من طوفان برآید بیقرار
گر به گلشن بگذری ای سرو ناز باغ عشق
از دل هر غنچه صد آرمان برآید بیقرار
آتش عشقت چنان در سینهام افروخته
کز نفسهایم شرر سوزان برآید بیقرار
چشم مستت راز دل را فاش...
در دل شب، سایهها پرنور میسازد مرا
سوز سرد سینهام مستور میسازد مرا
چون نسیمی بر فراز باغ خاموش و خموش
نغمهی باد سحر مسحور میسازد مرا
چشم دریا، موجها در سینهام میافکند
اشک نیلوفر در آب معمور میسازد مرا
در خزان، برگ زردی در غروب افتادهام
باد پاییزی مرا...
از سکوت شب ، به غزل دل سپرده ام
رازِدل درسینه پنهان کن مگو حتی به دوست
محرم تو هیچ کس جز، سینه ی غمبار نیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
رازدل، درسینه پنهان کن مگو حتی به دوست
محرم تو هیچ کس جز،سینه ی غمبار نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تجربه ثابت کرده است،
که با هر آدمی راز دل نگویید.
آدم های احمق، نشانه ی ظاهری ندارند...!
✍ساجده حسینی
راز دل با کس نگفتم راز من گفتن نداشت
درد دل با دوست نگفتم درد من همدرد نداشت
غم خود ،پنهان کنم غم من غمخوار نداشت
گر توداری قدر بدان ای یار من
سر به سنگ مینهم از دوریت تا که باز ایی به این ویران خانه ام ...
زبانم تا که نام عشق سر کرد
ز راز دل دو عالم را خبر کرد
همه تعلیم و درسم رفت از یاد
که تا دل بر سر کویت سفر کرد