متن عشق سوزان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق سوزان
این التهابِ مانده در قلبِ پر از خون
لیلای دل را کرده بس شیدا و مجنون
༺ گرماے خانـہ از عشق ماבر شعلـہ ور مے شوב
شدم، در عشقِ تو، لیلای مجنون
شد احساسِ درونم، غرقهی خون
نمیخواهی بفهمی، هرگز این را
که میبارد دلم، در هجرت اکنون
تو را میخواهم؛
و با تک تک سلولهایم،
میسرایمت؛
و با صدای سکوت سینه،
آوازت میکنم...
مستانه کن آن، نرگسِ چشمانِ دل و
عاشق شو وُ با عشقِ دل از: من بِنِویس!
یک لحظه بگیر این، تپشِ نبضِ مرا
آتش شدماز: آتشِ گلخن بِنِویس!
به دیدار تو می آیم نه با پا با دو چشم دل.
مرا با آن سیه چشمان خود، میزبانی کن.
➷➷➷➷➷ ـבر اوج گرمای تابستاט نگاـہ سرבت تنم را به لرزه انداخت...
چه ها داری میان آن سیه چشمت.
که ویران کرده قلب عاشق ما را.
بی رخ ماه روی تو.
شب به چکار آیدم.
عشق تو آتش پنهان میان دل ماست.
آتش زده بر جانم
چشمان سیاه تو.
هر گوشهی دل، داغ شود، با تبِ عشقت
گلبوسهی جان، شاد شود، با لبِ عشقت
احساس بگیرد، عطش از: غنچهی لبهات
بیتاب شود دل، به تمامِ شبِ عشقت
شکسته پشت دلم زیرِبار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمر شکن شده است!
مجال خواب را گرفت،
ز چشم من دو چشم تو
در سر مرا امشب تب آن عشق سوزان است
"آغوش خود را باز کن فصل زمستان است"
بگذار تا وارد شوم در خانه قلبت
وقتی هوایم بی حضورت سخت بوران است
ما مثل یک روحیم اما در یکی پیکر
با تو تمام فصلهای من بهاران است
مگر خیال چشم تو.
مجال خواب میدهد.؟
قامت عشق تو اگر
قلب مرا صدا زند
قافله بر پا میکند
قاصد مهتاب غزل
قصه اگر قامت توست
قاصدکم غرق شده
قبله گهت را بنما
غربت کمی سخت شده
نرو از پیش من؛
آخر،
مجالِ بی تو بودن نیست؛
دلم مویه کند هر دم؛
بگرید زار؛
میگیرد!
اجاق دل، ز بهرِ مهرِ تو، گرم از محبّت شد!
بیا مهمان قلبم شو؛ که احساسم به وجد آری!
هر زمان، شورِ دلم، مهرِ تو را میجوید از نو
پای دل، پیوسته میگردد، به سوی خاطراتت
ذره ذره آن سیه چشمان تو بر دل نشست...