متن عشق سوزان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق سوزان
تب کردن من بوسه ی تو، هر دو بهانه است.
تا خام شویم دل به دل هم بسپاریم.
به تار موهایت قسم...
که هر بار روی پیشانیات میلغزند،
تمام جهان در من فرو میریزد.
دستت روی تنم کشیده میشود و هر لمس، رگهایم را برق میاندازد.
چشمهایت نمیگذارند نگاه را بردارم، و نفسهایمان گره خوردهاند، زمان انگار ایستاده است.
لبهایمان نزدیک میشوند، اما هیچکس هنوز جرئت نمیکند تمام فاصله را پر کند.
هر حرکتت، هر لرزش دستت، بدنم را به آتش میکشد؛ تپش قلبم...
لبهای تو بهترین جایگاه است،
برای بوسه هایی از جنس دلتنگی.
میبرد قلب مرا،
چشمان تو با یک نگاه.
ز جهانم این بس،
که دو چشمان تو شوق نفس در تن ماست.
دلم طلب دارد،
ز تو دو چشمانت.
وقتی که نگاهت به دلم داد درود
در کاغذیِ سینه، تو را عشق سرود
امواجِ عطش تا تپشِ مهر رسید
احساسِ تبی بر دلِ من روی نمود
دلباختهی چشمِ تو شد، شورشِ قلبم؛
چشمک بزن و مهر بدم، بر تپشِ دل!
مستی می به کنار، چشم سیاهت به کنار.
مستی می بپرد، چشم سیاهت چه کنم.؟
مشتاق دیدار توام.
آن دم که میگیرد ز تن چشمان تو جان را.
پیامِ «عاشقت هستم؛ عزیزم»
برایم حالتی، شورشنوا بود
دل میتپید و شعله به جانم زبانه داشت
آتش به استخوانم و عشقش بهانه داشت
چون باد، رد پای جنونش به دشتها
بر خاک خفته، قصهی خونین ترانه داشت
هر موج در خروش و دل من به بند آب
دریا به سینه، راز هزاران خزانه داشت
چون برق، چشم او...
آن سیه چشمان تو، دل را هوایی میکنند.
در دل دیوانه ام، دارند خدایی میکنند.
خاطرات چشم او آخر مرا کشتن دهد.
ای خدا رحمی بکن طاقت ندارم دوریش.
میکشد آخر مرا،
تاب پریشان زلف او.
امان از زلف مشکینت.
که میگیرد ز تن، جان و دل و دین را.
دلبرا تو دل ربودی از دلم.
با آن رخ زیبای خود.
میدهد بر من سیه چشمان تو.
شوق نفس.
ای عشق بترس از دل دیوانه که روزی
بیرون بزند آن رگ شهریوری ما هم
چنان غرق تو شد قلب و دل و جان،
که از یاران همه دلها بریدم.
بر عـشق تـو ام دچار می فهمی تو
این دل شده بی قرار می فهمی تو
شیدا صـــفتم ولی چـو حلاج مرا
غم می کشدم به دار می فهمی تو
خاطرات چشم تو،
بد قصد جانم کرده اند