شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
چو خواهی که بد نشنوی از کسان میاور بد هیچ کس بر زبان...
ما درس صداقت و صفا می خوانیم آیین محبت و وفا می دانیمزبن بی هنران سفله ای دل مخروش کانها همه می روند و ما می مانیم...
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن...
گر نیم شبی مست در آغوش من افتد چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد...
دوباره آمدی .!!!ای سیل غم،،، نمی دانم!؟دگر ز کلبه ی ..ویران من چه میخواهی؟؟...
روزی که دلی را به نگاهی بنوازنداز عمر حساب است همان روز و دگر هیچ...