پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در میانِ ابرهایِ دود گرفته، گیسو پریشانزنی با چتری سبز، در رقصِ باران، نغمه خوانچشمانِ آبی او، آیینه یِ آسمانِ صافلبخندِ او، شکوفه یِ نرگس در باغِ جانبا هر قدم، زمین بوسه می زند بر گام هایِ اوو با هر چترِ رنگی، نقشی نو بر بومِ جهاننسیمِ خنک، نوازشگرِ گیسوانِ بلندشقطراتِ باران، گوهرِ اشکِ شوقِ عاشقاندر سکوتِ هستی، فریادِ او طنین اندازدر ظلمتِ شب، نورِ او روشنایِ جهانزنی با چتری سبز، رازِ هستی را می دانددر قلبِ طبیعت...
شکوه عشق در چشمت عیان استسرور مهر در حسّت نهان استتو را نور است و زیبایی ست ماوادرونت آیه ی دل نغمه خوان است زهرا حکیمی بافقی الف احساس🌿❤️🌿...