سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گفتمش:《ای مه، کجایی؟》 گفت: 《در هَنگ ِ تو اَم》گفتمش:《ای مه، چه رنگی؟》 گفت:《همرنگ تو اَم》گفتمش:《ای مه، چنین خونین تو از بهر چه ای؟》گفت:《گشتم کشته ای صد پاره، در جنگ تو اَم..!》هر شب ِ شَر، سر سودایِ سحر، حال تو بود...گفتمش:《ای مه، چه حالی؟》 گفت:《دلتنگ تو ام》.....
از بس که دوستت دارمفکر می کنمدیگر هیچ دوست داشتنیهمرنگ دوست داشتن های من نیست!تو معنی تمام رنگ های دنیایی......
* تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی/ چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد/ به گوشم از درختان های های گریه می آید/ مرا هم گریه می باید؛مرا هم گریه می شاید/...