پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پشت هیچستانیم...جایی که دیگر نه زندگی رنگی دارد نه خنده معنایی...اینجا ما تنهایی ، درد و شکنجه را با گوشت و خون و استخوان هایمان حس می کنیم .جوری از آزادی ترسانده بودنمان که جرات پرواز نداشتیم...سال ها اسیر بوده ایم اما خودمان هم نمی دانستیم.آریل | Ariel فرشته مقتدر...
اینجا هیچستان استاگر نبودبه انسانهای ساده،صادق و بی شیله پیله ،اُسکول نمیگفتندوَ به راستی ، عمق فاجعه همین استآریاینجا هیچستان است...