سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زندگی خوب ست وقتی در تقلای تو باشم!دوست دارم بی هوا ، غرق تماشای تو باشمیک مسافر ، رهسپارِ جاده های انتظارتبی خیال هر خیالی ، مست و رسوای تو باشمقهوه ی تلخی بنوشم با شکر خند لبانتخوب می شد کافه ی دنج غزل های تو باشمپشت مفهوم بلند عشق پنهان ، واژه واژهالتهاب رمز و رازِ هر معمای تو باشمرو کن از عاشق شدن سهمی اگر دارم بجز تبعشق یعنی آیه ای در شرح معنای تو باشممی نویسم بی بهانه تا بخوانی ، تا بمانیدوست دارم شاعر چشمان ...
هنوز هم می توانمبا یک چای تازه دم خانگیکنار همین پنجرهتلخی ترا شیرین کنمهنوز هم میتوانمروی کسالت لحظه هایترگ خواب ترا فقط با یک لبخندشعبده بازی کنمهنوز هم میتوانمجیب تمام سپیدارهای تشنهکوچه باغهای کودکی تراپُُر از چشمه کنموقتی با گردش مردمک چشمان زیبای تودرختان ریز شانه می لرزانندوقتی پاییز با نگاه تو تمام می شودهنوز هم میتوانم تا مرز جنون تا هزار یلدا دیگربرایت دیوانگی ها کنم .( نسرین بهجتی )...
تندیسی از چشمان زیبای تو خواهد شدویرانه ام روزی اگر از نو بنا گردد ......