کبوترِ قمری کبوترِ قمریام... سه روز گذشته از آن لحظهی خاموش، که بال گشودی و بیوداع از پنجرهام پریدی به سوی آسمان. نه صبح بود و نه شب، لحظهای بیزمان که در آن دل من، چیزی از من، با تو رفت. دلم برایت تنگ شده است، چنان که زمین برای...
کجاست آن نغمهی آشنا؟ کبوتر قمری من... دلم برای صدایش، برای پر زدنش کنار پنجرهی اتاقم تنگ شده... 🕊️🏡💔