پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
... و چشم های توهمان کافه ی دنجی است کهقهوه هایش حرف ندارداشک باران...
عشق خیلی خنده دار استخیلی هم گریه داردعشق، یا هست، یا نیست!اگر نیست که نیستاما اگر هست، اگر باشد، اگر یافت شود در تو… آن وقت دیگر تو نیستیاشک باران...
من فکر میکنم الکساندر هم عاشق بود که تلفن را اختراع کرد وگرنه به عقل هیچ آدم عاقلی نمیرسید که میتوان حضور گرم کسی را از سیم های سرد عبور داد.اشک باران...
شکست بخش جدایی ناپذیر از زندگی است اما بخش مهمی از موفقیت محسوب می شود.اشک باران...
گفتنی نیستولی بی توکماکان در من نفسی هستدلی هست...ولی جانی نیستاشک باران...
آرزو به دلم ماندتلافی کندنگاهت، نگاهم را …اشک باران...
همه جا هستی در نوشته هایمدر خیالمدر دنیایمتنها جایی که باید باشی و ندارمت، کنارم است...
کاش میشد برای ساعتی مُردآنوقت است که میفهمی چه کسی در نبودنت دق میکندوچه کسی ذوق می کنددلم ساعتی مُردن می خواهداشک باران...
جانا من اینجااینقدر حالم خوب استکه نگو نپرس...اما باورش با تواشک باران...
خوب من! جانا!باهم بودن آدمهابه نزدیکی “تن”هاست نیستبلکه به نزدیکی “دل”هاست“دل “اگر بخواهد“فاصله”ها بی معناست هست آنست که هرلحضه بیادت باشد اشک باران...
تنها که باشیتفریحت میشه نگاه کردن…به صفحه گوشیتبدون اینکه بدونیساعت هآ میگذره . . .درد آنجاست که بالای صفحه گوشیبا زبان شیوا و قشنگ فارسی نوشتهآنلاین.......
کاشامروزاتفاق قشنگی می افتاد.مثلاکمی نگرانم می شدی!یا اصلازنگ می زدی و می گفتی“دوستت دارم”...
من عادت به رفتن نداشتم . . . . . . تو . . . بند کفش هایم را محکم کردی . . .اشک باران...
اگر با تموم درختهای دنیا نردبون بسازی بازم دستت به سقف دلتنگیهام نمیرسهاونی که نمیفهمه مشکلی نیستولی کسی که خودش رو به نفهمیدن زده رو نمیشه کاریش کرد.اشک باران...
عشق یعنی ...عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.اشک باران...
دوست داشتنت هوس نیستکه باشد یا نباشدنَفَس استتا باشم و باشی.اشک باران...
گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری.اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشیدوست داشتن ، دلیل نمیخواهداین رفتنه که تنها با یک دلیل هم می شه رفتاشک باران...
رابطه های عاشقانه در دو حالت قشنگ می شوند:اول: پیدا کردن شباهت هادوم: احترام گذاشتن به تفاوت هااشک باران...
وقتی می مانی و می بخشی، فکر می کنند رفتن را بلد نیستیباید به آدم ها از دست دادن را متذکر شدآدم ها همیشه نمی مانندیک جا در را باز می کنند و برای همیشه می رونداما منی که ماندم ، نه اینکه رفتن را بلد نیستم...بخاطر تعهدی که دادم ، ماندموگر نه در این جهنمی که تو باعثشی ، مُردن شرف دارد به رفتناشک باران...
هرچیزی خریدنی استچهره و ظاهری زیباموقعیت اجتماعیو...آنچه مرا تحت تاثیر قرارمی دهدرفتارت با انسان هاست ...اشک باران...
پی نو شدن آدمها نرواین روزها زندگی کلاف سر در گمی ستهمین که نگاهت گره خورد به این کلافتازه می فهمی نه خوشبختی اش معلوم هست ونه بد بختی اش...اشک باران...
زندگی ، بالا وپایین داردآنقدر که گاهی سَرَم گیج میرود اما من! اما من! ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنندﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند.اشک باران...
کمیاب ترین آدم هایی که واژه انسانیت برازنده شان استکسانی هستند که می دانند ممکن است محبت شان هیچ وقت جبران نشودولی باز هم محبت می کنند…!اشک باران...
من گفتگوهای طولانیِ قبل خواب را دوست دارمآنجایی که هر دومان خیره به سقفسر یک جمله ساده اما دلچسبروی شانه ،سمتِ هم بر می گردیم…عزیزم ، جانِ دلم از عمق جان دوستت دارم...بوس شبانهاشک باران...
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست،زندگی مثل زمان در گذر است….اشک باران...
جاده لحظه به لحظه با من می آیدگویی کنجکاو است که برای دیدار چه کسی چنین بیتابم !!!اگر می دانست برای دیدن جان دلم استجاده زودتر از من خودش را به تو می رسانداشک باران...
رفتن فعل قشنگی نیست ؛ با من فقط راه بیا …مقصد مهم نیستلذت بردن از مسیر آن هم 2 تایی لذت بیشتری دارداشک باران...
عشق درد است اما تو دلیلش باشی هیچ عیبی نداردتا زمانی که با هم هستیم ، حاضرم هر دردی را تجربه کنماشک باران...
عشق هیچ سن و رنگ پوستی ندارد...هیچ ترس و شرمی ندارد... هیچ مرزی...همین باعث زیبایی آن می شود. شما نمی توانید برای عشق پیش بینی کنید، اما می توانید روح خود را آزاد کنید تا آن را دریافت کندعشق واقعی هیچ حد و مرزی نمی شناسد . بَند بر پای آن مَبندیداشک باران...
اینقدر به تو نیاز دارم، مثل قلبی که به ضربان نیاز دارد تا زنده بمانی ......
احساسی که من به او دارم شبیه ضربان قلب است . فقط نمیدانم چرا گاه گاهی تند تند میزندگویی فهمیده وقت سفر و کوچ است . و هنوز قلبم نمیداند کسی که سرطان دارد ، نه علم برایش کاری میکند و نه ثروت به کارش می آید... M M M M M M M M M اشک باران...
در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست این دل زار نزار اشک بارانم چو شمعاشک باران...
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.جانادوستت دارم بی علتبی بهانهاشک باران...
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی…شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.استاد پرسید: چه آوردی ؟با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.استاد گفت: عشق یعنی همین…!اشک باران...
کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند...علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشتحالا که چشمام دارند سیاهی میرند ، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. ^---^---^--^--^--^-^-^-^ به همین مناسبت جانسوز ... مراسم خاکسپاری آنمرحومه از درب منزل به سمت خانه ابدیش ...داغی که بر دل خیلی ها نشست .... اما علی نفهمیداشک باران...
«هر چیز که مال تو باشد خوب است حتی اگر جای خالی «تو» باشد آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچ وقت دل نمی شود.»کاش بودی و حال و روزم را می دیدی جانااشک باان...
در یک جهان پُر از میلیاردها نفرمگر می شود کسی رو بخواهیآری دل بخواهد دنیا کُنفَ یکون می شودو تو تنها کسی هستیکه من توی میلیارها نفر طُ را دوست دارمودلم قراره بخاطر داشتنت جنگ جهانی راه بیندازه...اشک باران...
...کاش می دانستی که دوست داشتنتاوان دارددرد داردشکستن داردآوارگی دارداستخوان شکستن دارد...افسوس که نمی دانیمن مُرده ی دلشکسته ی استخوان شکسته ی آواره ای هستمکه فقط طُ را دوستداشت و تو پول را...اشک باران...
...اگر دوست داشتن طُ جرم استحاضرم در کُنج دلتحکم حبس ابد بگیرماشک باران...
می ترسم !می ترسم آنقدر دوستت بدارمکه خدا هم شک کند شروع عشق واقعیاز ما بوده یا آدم و حوااشک باران...
کاش من آن دانش آموز نا آموزی بودمو طُ معلمی جدی وسختگیردیکته میگفتی ... بنویسید : دوستت دارمو من خیلی آهسته می نوشتمدوستش دارم...برای تنبیه از روی این کلمه 100 بار بنویس دوستت دارمو من 100 بار مینوشتم دوستش دارمآخر او چه می دانست که من دوستش نداشتمدوست داشتن سَهل بودبرایش میمُردم و زنده میشدمبرای تو جان دادن هیچ است جانااشک باران...
باید دورَت خط بکشمیکبار برای همیشهنه برای جدا شدن!برای آنکه هرروز طوافی برتو بجا آوردن واجب استآنقدر دورَت بگردم ...تا زمین ، از به دور خورشید چرخیدن ، کم بیاورد...الهی دورَت بگردم جانااشک باران...
نیم نگاهِ ” تو ”می ارزه به صدتا نگاه اون پسر پولدارهآخه اون مدرسه هم نرفتهکه بفهمهعشقو با پول نمیخرنعشقو بدست میارنعاشقی نکرده که بفهمهبا پول بچه بازی کرده...اشک باران...
شیطنت کنلحظه ای از پشتچشمم را بگیر…بشنوی تا اولین اسمی کهخواهم گفت کیست…!اشک باران...
کمی برایمعشق دم کنعطر عاشقانه اشبا منقند بوسه هایشبا تو …اشک باران...
کاش میشد به جای فصل امتحاناتفصل آغوش یار را هم داشتیم…آنوقت خردادشهریوردیهمه را مردود میشدمو تا ابد حبس در آغوشت میشدم…اشک باران...
نمانده در دلم دِگرتوان دوریچه سود از سکوت و آه از این صبوریتو ای طلوع آرزوی خفته در بادبخوان مرا تو ای امید رفته از یاد...
مرا با تو کاری نبوددلم را بُردی... هوش وحواسم را چرا گم کردم...
خیلی وقت است برایت فاتحه میخوانماز چشمم که افتادی...مراسم خاکسپاری ، سوم ، هفتم وچهلمت را یکجاگرفتم... فاتحه خواندن برای مُرده ثواب دارد...
اگر روزی از کوچه ی ما گذشتیبرایم فاتحه ای بخواناین روزها هر آنکه از دیده رودفاتحه میخواهد...