شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
زمین پاک درین روزگار اکسیرست...
گرهگشایی دلهاست کار خنده تو...
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر...
گرچه خاموشم ولی آهم به گردون میرود...
مرو که گر بروی خون من به گردن تست...
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم...
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت...
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست...
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل هایی...
بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است...
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است...
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد...
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را...
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی...
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت...
خوش می روی به تنها تن ها فدای جانت...
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد...
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست...
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد...
خوش تر از نقش تو در عالم تصویر نبود...
چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟...
در غم تو روزگار از دست رفت...
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست...
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی...
یا دوا کن یا بکش یک بارگی...
کعبه جان ها تویی گرد تو آرم طواف...
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی...
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت...
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل...
سایه شکن باش چو نور چراغ...
عشق ما واقعه ای نیست که آخر گردد...
عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد...
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان...
خوشا بحال دلم گشته مبتلای شما...
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد...
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمیداند...
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی...
یلدا به پای زلف نگارم نمی رسد...
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را...
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من...
انسان تنها ؛ خانه باشد یا سفر ؛ تنهاست !...
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟...
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست...
با بال شکسته پر کشیدن هنر است...
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را...
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم...
در روز خوشی همه جهان یار تواند...
ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی...
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم...