سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
حاجت رواپس می دهم تقاص دلم را به پای توجان می کَنم به جان تو در ماجرای تودلبسته ام به جرعه ای از شوکران ولیافتاده ام به دامن چون و چرای تواینها که گفته ام به فدای سرت عزیزدیوانه ام به خاطر زلف رهای توپا پس نمی کشم به خدا تا نبینمتای بر سرم تمامی درد و بلای توزخم غمت به سینه مداوا نمی شودوای از دل کسی که شود مبتلای توهمراه باد و همسفر جاده می شومتا انتهای دامنه ی ناکجای توباید برای آن همه خوبی دعا کنمعالم ...
خوشا بحال دلم گشته مبتلای شما...
من میتوانم در چشمانت خیره شوم و بدون به زبان اوردن کلمه ای بگویم که دوستت دارم من میتوانم از فرسنگ ها فاصله تو را در آغوش کشم دستانت را بگیرم و تورا به یک عصرانه در پاییزی ترین روز های ابان دعوت کنم و تو میتوانی از دورترین نقطه این جهان بدون خارج شدن از خانه ات در یک کافهِ قدیمی در انتهای خیابانی خلوت به ملاقاتم بیاییبرایم چایی بریزیو با گرمای دستانت سرمای این پاییز زود رس را از من دور کنی ما میتوانیم مدت ها به هم خیره شویم و ب...
مبتلایت شده ام،-ای \عشق\! ...ای شیرین ترین،\بیماری\ دوران ها!...
من به تو مبتلا شدم و این ابتلای شیرین حتی از خود تو خواستنی تر است به ابتلای تو که دچار شدم وجودم ذره ذره صیقل دید آنقدر که دیگر آیینه شدم و در آینه مبتلا جز تو را نمی توان به تماشا نشستسولماز رضایی...
گل از تو پرپر دل از تو خالی کجا بگردم ترا بیابم؟کجا بگردم ترا بیابم، ترا بگردم کجا بیابم؟ پناهِ انسان! دلیلِ عصیان! سر از تو پایان،من از تو ویران در این بیابان در آن بیابان کجا بجویم که تا بیابمشروعِ هستی،شروعِ مستی،تو ای دلیلِ خدا پرستیخدا بخواهد در این میانه برای ماندن «خدا» بیابم در از تو بسته،تن از تو خسته،دوای دردِ دلِ شکستهنیاید آن دم که یک دیگر را جدا ببینم جدا بیابم نصیب ما از ازل چنین بود و تا ابد هم جز این نباش...
شخصی به فرزندش گفت: تو نور دیده یِ منی، نباشی جهانم تیره می شود..زنی به پسرش گفت: تو دستهای منی، که در شبی خاموش رو به خدا.بلند می شوی..مردی به همسرش گفت: تو جان جانان منی، چراغ خانه ای، بی تو خاموش می شوم ...پیرمردی به دخترش گفت: تو عصای منی، ایستادنم به خاطر قامت توست...پسری به پدرش گفت: توشانه های منی،پشتم به بودنت گرم است...باغبانی به درختش گفت: تو روح منی که در قامت خاک دمیده شده...کشاورز به گندمزارش گفت:تو برکت سفره یِ منی، دلیل بکر زیستنی....
ﺭﻭﻣﻦ ﮔﺎﺭﯼ :ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍﺩﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺒﺘﻼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.....
به جناب عشق گفتم تو بیا دوای ما باشکه به پاسخم بگفتا تو بمان و مبتلا باش...
ب چشمان تو سوگند،،،، مبتلا توام،،نگاه از تونگیرم یک دم ،،!...
الکسی تایما یه بیماریه که درصد زیادی از ما بهش مبتلایمتب میکنیم و به حد انفجار میرسیمامادهنمونو محکم میبندیم که چیزی بیرون نیادتعریفی تمجیدی دلجوئی...!آلکسی تایما ناتوانی در بیان احساسات وفقر ابراز علاقه س،یا همون کوری احساس.دلمون برای در آغوش کشیدن عزیزی پرمیزنه، اما دریغ می کنیمدوست داشتن رو مهربونی کردن رو اونقدر به تعویق میندازیم کهدیرمیشه.......
می پیچد عطر عشق پیچک مبتلا شد دل خاکستری دیوار سها رجوانی...
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودیبرو طبیب خودت باش و مبتلای خودت...
زن ها هرگز عاشق زیباییشما نمی شوند...آن چه یک زن را مبتلا می کندامنیتی است که در شانه هایمردانه پیدا می شود...امنیتی که احساس غرور می دهد......
حرف هایت را که میشنوم بیشترعاشقت میشومگوشم ، جانم ، روانم ، آرام میگیردبیشتر مبتلا میشمکنارم که باشیتمام دنیا کنار من است ...️️️️...
می نوشم تو را️جرعه جرعه از فنجان صبحبا عطر ملیح نگاهتو قند صیقل خوردهٔ لبهایتطلوع کن که تو را مبتلا شدم....
هر صبح به دوست داشتنِ تو مبتلا هستمصبح بخیر عشق زندگی من️️️...
حیف است هوای پاییزی هدر شودبیا دست هایت را به من بدهتا باهم در امتداد پاییزروی زرد و نارنجی برگ ها قدم بزنیمو همه ی شهر را مبتلا کنیم به عشقزحمت بارانش با خداآمدنش با توعاشقی و شعر و غزلَش با من!...
️من مبتلا ترینم به توبه تویی که سال هاست روزگارِ منی️️️...
چه قورى اى داشتجهاز مادرشبیه تاجىسر سماور.پریشب افتادشکست و شد خُردبه حس مادرچه ضربه اى خورد!.براى این کهدلش نسوزدچه حرفهایىپدر به او زد:.شکسته حالابه هر دلیلىولى مهم نیستخدا وکیلى.به یک تَرَک همکه مبتلا بودغمت نباشدقضا بلا بود.به فکر حرفشنشسته بودماگر من آن راشکسته بودم.حواس پرتىدلیل آن بودقضا بلا یشضرر زیان بود...
مرهمِ جانِ خستگان ، لعلِ حیات بخشِ تو ...دامِ دلِ شکستگان طرهی دلربای تو ...در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهانکیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو...
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا داردمیان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد...
تو تاب توان از من گرفتی-من در التجای یک معجزه بودمکه سکوتم را با پلک زدنت تکه تکه کردیو ریختی روی قالی ابریشمی مادرمگل های قالی مبتلا به تکه های سکوت شدندو تن خانههوای تازه را بلعید -تو تاب توان از من گرفتی......
مدارا نکردن،نظریه های بریده از واقعیت،اصطلاحات تو خالی،آرمان عاریتی،نظامهای انعطاف پذیر؛اینها چیزهایی هستند که واقعا مایه ی هراسم میشوند...تنگ نظران متعصب که قوه ی تخیل ندارند به انگل هایی میمانند که گله را مبتلا میکنند،تغییر شکل میدهند و رشد میکنند.هاروکی موراکامی | کافکا در کرانه...
دی آمد و من مبتلا در آذرت هستماینجا شب یلداست آنجا را نمی دانم...
تا استخوان به تو مبتلایم...
دقیق روزش را نمی دانمولی هر صبح به دوست داشتن تومبتلا هستم ️️...
همه ی مایک روز ،به یک شخصِ خاص مبتلا شدیم ..ولیانجمنِ حمایت از بیمارانِ خاص از ما حمایت نکرد .. !...
خوب شد دردم دوا شددل به عشقت مبتلا شد خوب شد...
پاییز میرسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کند...
مبادا هیچکس را مبتلای دل ...!...