شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
زیبایی اتچند دختربچه روستایی ستکه دست در دست همگرد ترانه ای کوردی می رقصند ......
پیش رویم شعله های سرکش استتا سیاوش وار از آن بگذرمرقص من اسپند روی آتش است!...
تو باشی من خوبمحتی سایه ات مرا بهرقص می کشاند...
آسمان با وسعتش تقدیم تورقص ماهی های دریا مال توهرچه دارم از تو دارم مهربانزندگیم امروز و فردا مال توتولدت مبارک...
این ریتم زندگی است که ما را به رقص وادار می کنداما هیچ گاه نباید فراموش کنیم که انتخاب نوع رقص با ماست....
تنها برگ هایی زیر پا می افتند که برای لحظه ای رقص در باد شاخه ی خود را فراموش کرده اند...
جنگآواز چند گلوله استو رقص جای خالی اتپشت خاکریز تنم...