پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همینم اثیری در امتداد جاده در شمارش قدم های زده نشده و حوصله چهار چرخ سر رفته که کلافه ملق می زند دره عمیق و متروک را دنده معکوس قشاع گریزان از بند هوسدر تماشای آخر دو کوه گریخته از درهپاره می کند رشته خاطرات رامریم جوڪار دلارام...
در انتظاری عبسپنجره شکستهفریاد زخم خورده رادر هیچ امیدقورت می دهد وصدای اووو اوووی بادکر می کند درزها راو چهارچوبی پر غباردر نگاهی پر دردتن هایی خرده شیشه ها رادر تن ها تماشگر است.مریم جوکار دلآرام...
یادش بخیر پارسال همین موقع صدای خنده هامان بلند بود اما حالا من ماندم و قاب عکسی با روبان مشکی🖤...
عاشق کسی نشوید که در حال حاضر از شکست عشقی رنج میبرد؛ او زخمی است و از شما به عنوان چسب زخم استفاده خواهد کرد!...