پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما یک خورشید قراضه آن بالا داریمکه همه چیز را مهربانانه زخمی می کنددل هایمان را جمع کرده ایمتا به او قرض بدهیمکه به دل قدیمی خود بچسباندو همه باهمبتوانیم با چیزهای کهنه کنار بیاییمبرای دوست داشتن بیشتربرای زخمی شدن بیشتر...
من و تو زخمی دست هم شدیممن یه گل بودمتو تیغ رو تن سبز من شدی...
همیشه افراد ساکت را دوست داشته ام. هیچ گاه نمی فهمی که با سکوتشان در حالِ رقصیدن رویاهای خویش اند و یا سنگینی بارِ غمِ زندگی را به دوش می کشند. افراد ساکت همیشه ذهن های پر سروصدایی دارند و دائم با خود و افکارشان در مجادله اند. هنگامی که سکوت می کنند مثل یک دیوار سنگی ساکت و خاموش یک جا می نشینند. آدم های ساکت و کم حرف فقط با کسانی که خیلی دوستشان دارند حرف می زنند نه با همه. آن ها خیلی زود عاشق می شوند و خیلی سریع احساساتشان را بروز می دهند. خیلی...
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟تو را که از همه ی جنبه ها سری از مندرخت خشکم و هم صحبت کبوترهاتو هم که خستگی ات رفت، می پری از مناجاق سردم و بهتر همان که مثل همهمرا به خود بگذاری و بگذری از منمن و تو زخمی یک اتفاق مشترکیمکه برده دل پسری از تو، دختری از منگذشت فرصت دیدار و فصل کوچ رسیددم غروب، جدا شد کبوتری از مننساخت با دل آیینه ام دل سنگتتویی که ساختی انسان دیگری از منچه مانده از تو و من؟ هیزم تری از تواجاق سوخته ی ...
دلتنگت که می شوم،حسِ پرواز--به سرم می زند...افسوس!من پرنده ای محبوسم [زخمی ی میله ها]! لیلا طیبی (رها)...
دلم صبور بود تو عشقخسته شد از داشتنتولی هنوز تو ذهنمزنده نگه داشتمتنمی دیدی چه عشقیتوی عمق چشام بودهمیشه از اِسترسلرزشی تو صدام بوداز قبل تمرین می کردمچی می خوام بهت بگمهیچوقت نمی دونستیچی میگْذره تو دلممن باتو توی ذهنمچه رؤیاهایی بافتمحتّی یه زندگی روباخوش خیالی ساختمیه تصویر مهربونتو ذهنم از تو ساختمتصویری که شد ویرونمن همه چیمُ باختمشنیده بودم عشق وعاشقی جُرأت می خوادشبیه زِلزِلَس وُخیلی باقدرت میا...
درختان، برگ می ریزند و گریه می کنندو ما روی اشک هایشان قدم می زنیمکدامشان زخمی تبر شدکدامشان را سر بریدیدکه سالهاست، پائیز که می رسدتمامشان به درد یکی پیر می شوند...
باید برای داشتنت میدویدم،زمین میخوردم،بلند میشدم و ادامه میدادم...باید برای داشتنت قید زمین و زمان را میزدم.اما خواستم برایت بنویسم.برای داشتنت قیدِ خنده هایم را زدم.یک دختر وقتی چشمهایش نمیخنددیعنی روزگارش خوب نیست.یعنی دنیایش سیاه است و حال و هوایش ابری!خواستم برایت بنویسم،من برای داشتنت خودم را از دست دادم.وکاش تو وسطِ تمامِ این دویدن ها روبرویم نمی ایستادی...کاش نمیگذاشتی زانوهایم خم شوند،زخمی شوند،خسته شوند...دل...
کاری به کار همدیگر نداشته باشیم.باور کنید تک تک آدم ها زخمی اند.هرکس درد خودش را دارد،دغدغه ی خودش را دارد،مشغله ی خودش را دارد.باور کنیدذهن ها خسته اند،قلب ها زخمی اند،زبان ها بسته اند.برای دیگران آرزو کنیمبهترین ها را، راحتی را....همه گم شده ایمیاری کنیم همدیگر راتا زندگی برایمان لذت بخش شود.آدم ها آرام آرام پیر نمی شوند،آدم ها در یک لحظهبا یک تلفن، با یک جمله،با یک نگاه، با یک اتفاق،با یک نیامدن، با یک ...
عاشقیم و زخمیان خاطراتآلزایمر به دادمان برس...
تنگامه نیشته تاتایی !توکه توکه تام تولیراوه کونه، را واکونه، را کونه...راشی، اککو ایشماره:جه نوا ایسان! تا نه، وا ایسان! شب تیجهتین تاری جاتی جاجیجا!رضا دادرس [در] تنگنا نشسته است تصویر!/قطره قطره سکوت/لبریز می شود، راه می گشاید، پیش می رود.../مسیر، دلهره می شمارد:/از نباید بمانی!/تا/نه، باید بمانی!/شب بُرنده است/از تاریکی/از تو/زخمی!/...
سرمایه داریا صاحب کارخانه ای می شدم اگر؛هر صبح از زیر قرآن چشمهایت ردم میکردی،حالا فقط پیرمردی شدمکه پینه های دستانشصورت خاطراتش را زخمی می کند!...
آدمای راستگو،خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشوند،خیلی راحت احساسشون رو بروز می دهند،خیلی راحت بهت میگن دوستت دارند،خیلی دیر دل میکنند،خیلی دیر تنهایت میگذارند،اما وقتی زخمی می شوند...ساکت می نشینند،چیزی نمی گویند،خیلی راحت می روند،و دیگر هیچوقت بر نمی گردند......
خشاب لبانت را از بوسه پر کن،و تنم را زیر بوسه هایت تیر باران...مرا زخمی کن با بوسه هایتمن این درد را دوست دارم....!...
گفتم که آسمان کمرش زیرِ غم، خَم استگفتی صدای گریه این ابر مبهم استگفتم هوای بارشِ باران نداشتمگفتی ببار؛ گریه تَسَلّای آدم استگفتم پرنده شوق فرود آمدن نداشتدر مه فرو نشسته و تصویر، دَرهم استپرواز آخرین قدمش بود بر دِناآغاز قصه خوب، ولی آخرش غم استگفتم نگاه منتظران خیره مانده استتنها تکان صورتشان اشکِ نم نم است گفتی بگو به صاحب این داغ، تسلیتگفتم که جانگدازی این واژهها کم استآه ای قلم! چگونه بگویم؟ نمیشودزخ...
عاشق کسی نشوید که در حال حاضر از شکست عشقی رنج میبرد؛ او زخمی است و از شما به عنوان چسب زخم استفاده خواهد کرد!...
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروزوز آنچه مینامند فردا، ناامیدم...
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها...
رفیق،تن من زخمی استیک خراش کمتر یا بیشترچه فرقی دارد…؟راحت باش...
وقتی تن کسی رو زخمی میکنی دیگه بعدشنوازش کردنش فقط دردشو بیشتر میکنه !!!...
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی...
در من گرگی است زخمیو خسته از نبرد های پی در پی برای زندگیدر گوشه ی غاری نشستهو زخمهایش را می لیسد!وای از روز انتقام...همه را غار نشین خواهم کرد!...
زخمام که خوب بشه ... خیلیا رو زخمی می کنم...
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستربرگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارمبرگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم...
زخمی که بر دل آید مرهم نباشد او را...