پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
و بالاخره خدا اعلام کرد:بازی نقش ها تمام!همه ی نقاب ها پایین....برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتمبه قلم:مریم کنف چیان...
قصه ی من و تو قصه ی آسمان و زمین است...هیچ وقت به هم نمی رسیم مگر قیامت به پا شود......
گفتم نگرم روی تو ، گفتا به قیامتگفتم روم از کوی تو ، گفتا به سلامت !گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشقگفتم چه بود حاصل آن ؟ گفت نِدامت ......
ای که تخمین ملاقات ، قیامت زده ای!گر نشد فرصت دیدار، فراهم، چه کنم ؟...
گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تورا...؟...
گر قیامت قصه باشدمن کجا ببینم تو را...؟...