سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بهر دل بردنِ من، خنجر مژگان کم بودچال بر گونه ی تو دست به دستش اداده...
ترسم که چشم تا بگُشایم، نبینمتمژگان ز بیمِ هجرِ تو، بر هم نمی زنم...
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یاراکه این دو فتنه بهم می زنند دنیا را...
بوسه های تو ندانی که چه زهرآگین استصف مژگان تو در حمله سپاه چین است...