زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت
تا تو نقاش دلِ تنگ منی، دقت کن! برگ ها را نکنی زرد! دلم می گیرد.
به دست آور دل من را ، چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور ، رها کن مستحب ها را
دلم پُراست ، پر از حسِ جایِ خالیِ تو...!
"شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟"
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند! خوش باش؛ هم به جای خودت، هم به جای من...
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مال دلم
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا دارد میان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد