جمعه , ۲۰ مهر ۱۴۰۳
هیجان انگیز بودبه دنیا آمدیمشادیِ کودکی هایمان اندک و رنجِ زندگی بسیارمسیر سرنوشت هر چه باشدسهمِ ما از این جهانمنصفانه نبوداسماعیل دلبری...
جهان فقط جای ثروت و ثروتمندان بزرگ نیست ،هر انسانی به سهم و لیاقت و بینش خود سهم مهمی در جهان دارد.رحمان شاهسواری کینگ...
سهم که شد؟نگاه چشم تو و انتخاب سهم که شد؟گناه مستی و جام شراب سهم که شد؟شلال طره و هول و ولای بی تابیمیان کوچه پر اضطراب سهم که شدبه جای بند دلی که تو دادی اش بر بادبنفشه ای که نهادی به آب سهم که شدفدای غنچه ی لب های خنده آلودتانار نورس و قلب کباب سهم که شدافاقه ای نشد از شوکران بی حاصل صفای قهوه ی عالیجناب سهم که شدشب و سکوت و خیال تو وای بر حالشکنار پنجره و ماهتاب سهم که شدجلای سرخی سیب تو می برد غم راح...
"شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودتکسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟"...
روزهاست در انتظارمبه دعوتت بیایم دوباره کنارتچشمهایم به تو خیره شوند وبگویم هر چه ناآرامم کرده استندانسنتم در من چه دیدی کهسخن نگفته ناآرامتر از من شدی وسهم مرا از خود دانسته فراموش کردیدریای مهربانمدانسته یا ندانسته ناآرامم وآنچنان نگاهت میکنمتا دوباره مثل قدیم ها بشناسی اموبدانی مرا از تو سهم بسیار استاما توتنها یک سهم به من بدهآنهم اینکه ؛فقط آرامم کن .........
بالاخره یک روز سهمم رااز این جمعه های دلتنگی میگیرم...!روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود...جمعه ها این روز را به من بدهکارند......
ریل و قطار از هم جدا باشند میپوسنددور از دل هم، سهم هر دو گریه و زاریست...
تو سهم دیگری بودیو من درگیر رویایتخجالت میکشم از دلکه عمری بازی اش دادم...!...
و سهم ما از تمام دنیا انتظار بود و سهم ما از تمام انتظارها هیچ...
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده...
شبیلداسهمپاییزاستوشبهایبیتو،سهممن......
من خودم به قدر کافی انسان شناس هستم تا این را بفهمم که طی پنجاه سال آتی قضاوت درباره ی من از این رو به آن رو می شود و بعداً نام پسرت در شکوه و عظمتی توأم با احترام واقعی خواهد درخشید،به خاطر همان چیزی که تاکنون با من آنها به سهم خود بدرفتاری کرده اند و به خاطرش فحش و ناسزا خورده ام....
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایتخجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم...
کاش هیچوقت مهر آدمی که سهممون نیست به دلمون نیفته......
من متولد بیست و سه آبانم به رسم عادت تولدم مبارک پاییزی که بیست و سومین روز از آبان آن سهم من است...
روزی اگر سَهمِ کسی بودی دعا کن؛من کور باشم،کور باشم،کور باشم......
اندیشه ی پروازسهم قاب پرنده...
دیگر برای داشتن کسیسماجت نمی کنمپرنده ای که سهم من نباشدبرایش قفس هم بسازم می رود.....
هرگز نا امید نباش...حتی اگر ته چاه هم که باشیباز یک تکه از آسمان سهم توست.......
خاطراتنه مجال گریز مى دهندنه رخصت خلوتىخاطرات روح تو را مى درنددر رخوت سرد روزهایتچنان بارانى ات مى کنندکه برگ ریزان سهم تو مى شود....
و از تمام جهانسهم من باشی و بس.....
سهم من از این دنیابغل کردنت باشه برام بسه...
تمام توسهم من استبه کم قانعم نکن......
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست...
این بوده سهمم از تویه قلب داغونو / چشمای خیس...
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …از عاشقی تباهیاز زندگی مصیبتاز دوستی شکست واز سادگی خیانت...
شهامت می خواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقتهیچ زمانسهم تو نخواهد شد...
یک نفر باشدکه تمامش فقط سهم من باشدو تمام من، فقط سهم او.»...
کاش روزی برسدسهم دل من بشویخسته ام بس که دعا کردم وبی پاسخ ماند......
آرامش سهم کسانی است که بی منت می بخشندبی کینه می خندندودرنهایت باسخاوت محبتشان را اکرام می کنند ️️...
من خواب دیده ام که کسی میآیدمن خواب یک ستاره ی قرمز دیدهامو پلک چشمم هی میپردو کفشهایم هی جفت میشوندو کور شوماگر دروغ بگویممن خواب آن ستاره ی قرمز راوقتی که خواب نبودم دیده امکسی میآیدکسی میآیدکسی دیگرکسی بهترکسی که مثل هیچکس نیست،و سهم ما را میدهد من خواب دیده ام ......