کبود و سرخ و بنفش و ... هزار رنگ تر از این جناب جنگ! بفرما جهان قشنگ تر از این
خیالت بود اشکهایم ... بنفشه؛ دامن کبودش را پهن کرده بود لبهایِ بهار می سوخت....
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقها صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ...