پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشوابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست...
بین اقبال منو قسمت او کاش خدا گرهی سخت بیندازد و بازش نکند...
گره از دلم باز میکندنگاهت.......
چون وا نمیکنی گرهی / خود گره مشوابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست...
کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن...
هنوز همبندم کفشم را …پروانه ای گره می زنمدر مسیرِ خانه ات...