پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زن یعنی ره سپرده به دامان یار......
مرد یعنی همسری خوب و شفیقمرد یعنی بهترین یار و رفیق...
کاش روزی برسدهر که به یارش برسددل سرما زده ما به بهارش برسد ....
هر که از عشق تو پرسید ،به او گفتم شکر... پیش مردم،گله از یار؟! همینم مانده ست......
و مراجز تو دگر هیچ کسی یار نمیشود...
هر روز خبر می رسد از رفتن یاریمن مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری...
نشو محبوب آن یاری که خود یار کسی باشد نرو بالای دیواری که دیوار کسی باشد...
لمس مژه ی یار به روی گونه عجب تازیانه ی جذابی...
فارغ ز بهشت و دوزَخ ای دل خوش باشبا درد و غَمش که یار دیرینهٔ ماست ......
عیش است بر کنار سمنزار خواب صبحنی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است...
فکرش را بکن همه ی پزشکان، بوسیدن یار را ، بوییدن یار را تجویز میکردندآخ که بیماری عجیب میچسبید...
گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود...
هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست یلداتون مبارک...
جایی که یار نیست دلم را قرار نیست......
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم...یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم......
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز ......
جز تو یاری نگرفتیم ونخواهیم گرفتبر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز...
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمریکه دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری...
کاش روزی برسد هرکه به یارش برسددل سرما زده ما به بهارش برسد.....
دل داشتیم ، دادیمجان بود،عرضه کردیمچیزی که یار خواهدصبر است و ما نداریم......
ای نوبهار عاشقان داری خبراز یارما؟...
ای یار بِکِش دستمآنجا که تو آنجایی.....
بی ثواد بودم!که تو رایار خواندم...
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسددل سرما زده ما به بهار ش برس...
ترک ما کرد آنکه با ما روزگاری یار بود...
آنکه یارش در بغل دارد چه داند حال من...
فرمانده عشق یار محبوب توییدردانه تویی /کمال مطلوب تویی...
زل می زند سکوتبه چشمان یار...
بمان که عشق به حال من و تو غبطه خوردبمان که یار توامعشق کن که یار منی......
ای یار غلط کردی / با یار دگر رفتی...
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یارنیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد...