سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
می شود روشن چراغ خانه ام با عشق توجان بگیرد این دل دیوانه ام با عشق توعطر احساست که می پیچد میان باغ دلگل کند صدها غزل جانانه ام ، با عشق تومن که زلفم را به بوی عشق تو آمیختمدلبری خوش قلب و زیبا شانه ام با عشق توخانه ای زیبا تراز آن قلب عاشق پیشه نیستساکن آن قلب و این کاشانه ام با عشق توحس خوب بودنت دارد خدایی می کنددر طوافت روز و شب پروانه ام ، باعشق توچشم هایت میخرد ناز فراوان مرابا وجودت دلبری دردانه ام با عشق ت...
صبح است دلارامم ای حضرتِ مستانه مضمونِ دو بیتی ها دردانه ی این خانهامروز چه خوش یُمن است صبحانه کنار تو لبخند حلالت باد خوش مزه ی دیوانه......
دیوانه منم...دردانه تویی...هیهات از این درد که آواره من وبانی ویرانه تویی《طاهره عباسی نژاد》...
صبح است دلارامم، ای حضرتِ مستانهمضمونِ دوبیتی ها، دردانه ی این خانه ...امروز چه خوش یُمن است صبحانه کنار تولبخند حلالت باد، خوش مزه ی دیوانه ......
آباناین دردانه ی دلربای پاییزطناز و خرامانبا قدم های آهنگینشبر کلبه ی دلم سایه گسترانیدو امنیت آغوشیاز جنس ناب پاییز رابر بستر تنهایی امپیشکش کرد......
.نازت خریدن... دارد ای دردانه معشوق...
به تو ای پنجره ی رو به خیابان؛ سلام...تب عشق گل خشکیده به گلدان ؛سلام...قصه ی بوسه ی آن نیمه شب پنهانی؛ای پریزاده و دردانه ی باران ؛سلام ...گفته بودی همه شب چشم به راهم شده ای؛آمدم سوی همان دیده ی گریان ، سلام...آمدم معتکف محفل چشم تو شوم ؛مسجد جامع تاریخی کاشان ؛سلام ...شاعران از رژ قرمز چقدر کم گفتند ؟شب شعر و غزل و سرخی فنجان ، سلام...چاک پیراهن و یک بوسه ی ناب از لب تو ،ترس رسوایی اقوام مسلمان ، سلام ...مثل یک رود در آ...
دُردانه ی این قلب...پر احساس منی...
دردانه ی این قلب پر احساس منی...
اساسِ رفاقت، دیوانگی ست...باید یکی را در زندگی داشت،حتما که نباید عشق یا معشوقه باشدمیتواند یک دوست یا یک رفیقِ خیلی صمیمی باشدباید یکی را در زندگی داشتیکی از جنسِ رفیقی بی ریا، یکی درست مثلِ تو برایِ من...مو فرفری منِ، قلبِ پاییز، مادر، همه کسِ پرنیان، دردانه یِ من، تولدت گل باران...
فرمانده عشق یار محبوب توییدردانه تویی /کمال مطلوب تویی...
دخترمزمستانم با تو بهار استتو امید فرداهای منی،محرم راز منی، تک گل باغِ منیدردانه منی و من از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم...