پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل انگیزترین نغمه ی زندگیسکوت نگاه توستوقتی که با هر مژه بر هم زدندوستت دارم هایتبه قلبم هدیه می شودمجید رفیع زاد...
خواستم شعر بگویم که قلم رام نشد روی این دفتر خالی ز قدم پای نشد خواستم بهر تو گویم که ز من دل بردیچه بسا شب که به چشمان نفس خواب نشد خواستم بهر تو گویم غزلی ناب نشد همه دنیا و دلم روی ورق جای نشد روز و شب در پی مژگان مژه بر هم نزنم مست دیدار تو بودم که دلت رام نشد با همه اشک و فغان باز دلم خواهد تو چه دعا ها که دلم کرد و اجابت که نشد نفیسه باقریان...
دست هایت دور استو آفتاب نگاهتدیگر هیچ صبحی بر من نمی تابدآری ، در طالعم نیستیاما تو با مژه هایتهر روز به استقبالردیف و قافیه ام بروشعرهای مرا با چشم هایت ببوسو بدان که عشقبا فاصلههرگز کمرنگ نخواهد شدمجید رفیع زاد...
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی...
- عه... مژه هات چند سانت بلندتر شدن! + چه دقتی میکنی :)- آدم وقتی یکیو دوس داره همینقد واضح بهش دقت میکنه دیگه......
عاقلانه کنار گذاشتمتاما هر بار که مژه ای می افتدروی گونه ام بی اختیارتو را آرزو می کنممثل بعضی صبح هاکه یادم می رود نیستیو من برایت می نویسم صبح بخیر مامانم!...
بعضی از دخترا هم انقد مُژه میکارن که آدم فکر میکنه اگه پِلک بزنن درجا پرواز میکنن...
لمس مژه ی یار به روی گونه عجب تازیانه ی جذابی...
تاب مژه اش قلقلک دلم/روده بُر می شد خنده دراغوش لبانم...