سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از صفر تا صد چشمانت به آتش هزار گلوله است فرمانده که تو باشیکشته ها بی شمارست...
جنگ تمام شدهوهنوز نقشه عملیات می کِشددست جامانده فرمانده ایدرخاک دشمن...
تلخ، مثل قصه ی دردآور سربازهازخم، مثل خاطرات پیکر سربازها شانه خالی می کند فرمانده در اوج نبردتیر گاهی می رسد تا باور سربازها جنگ را شطرنج می دانند شاهان دلیرشرط می بندند گاهی بر سر سربازها! جنگ تنها راه بردن نیست وقتی عشق هستسکه ی شعر است روی دیگر سربازها نامه ها و پست ها و پست ها و نامه هاعشق کن با خاطرات دفتر سربازهاوقت دلتنگی چه شبهایی که در مرز جنونغرق شد در اشک عکس دلبر سربازها چشم بر در، حال مضطر... بعد ...
فرمانده شد رقیب من انگار و قلب تودیگر برای عشق خبردارِ من نبود...
فرمانده عشق یار محبوب توییدردانه تویی /کمال مطلوب تویی...
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوبفرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب...