سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دردیه وقتایی دردهایی هست که آدم رو از ریشه میسوزونه یه آدم که ریشه اش سوخت یا هیزم میشه و تنور دلش رو میسوزونه یا الوار میشه و روی آب دل میپوسونه دلش ریشه میخواد توی خاک بلند شه ، پر شاخ و برگ ، مثل تاک یا که سروی بشه قد بلند یا که بید مجنون لونددلش سوخته ، شده عین زغال پر کشیده مثل خاکستر ، روی باددلش میخواد پر کشه بره تو آسمونولی انگار ابری شده باز آسمون بباره بارون غم از دل آسمونبشوره غم این دل پر آهموندل سوخته ...
گمشده ...سالهاست گمشده ای دارمهر چه بیش میجویمنمی یابم من او رابه هر جا می روم نیست از او نام و نشانیز هر کس جویم او رانمیداند نشان ، هم نام او راسالهاست گم کرده ام منولی انگار همین جاستنهان از من، ولی دانم که اینجاستدر این دنیا کسی هستشناسد گم کرده ام رادهد مژده بر منبگوید نام او راهمه دانند و انگار من نمیدانمسالهاست که من گمشده امیا گمشده ای دارم ،نمیدانمتو دانی؟ من نمیدانم !کیاوش کامرانیان۱۴۰۰.۰۹.۰۱...
شب باز شب آمد و فکر و خیالباز تشویش ذهن با افکار محالشب و نجوای نواهنگتکرار پی در پی چند آهنگیک لیوان چای با طعم شمعدانیدلتنگی ، بی کسی ، تنهایی با چشمان خیس بارانی زیر سقف ،کنج شیروانینه راه پس مانده نه راه پشیمانیگناهکار زین همه گناه بیگناهی باز هم شب ، من و غم و تنهایی باز چشمانم مرا میکشد به رسواییآن که بی جرم بریدی نفسشآن که بی حکم بیفکندی قفسشآن منم ! شاید این بار بخوابمشاید این بار پَسش باشد صبح سپیدیکه در...
پرستو در بندپرستوها همه رفتند، یکی مانده در بندپر و بالش شکسته، نیمه جان پای در بندبه امید رهایی میکشد پای لنگ لنگمیزند بر هر گره نوک، سر و بال و چنگمیکشد بر هر طرف این دام راکند خویش آزاد، رهَد این فرجام راناگه بیامد روبهی بر مسیر محلکهتا کند سیر اِشکم زین اسیر معرکهبگفتا ای فلک برگشته، اینجا چه آییاسیر دام مرغان گشته، اینجا چه نالیبگفت ای روبه مرا زین دام تو گر رهانیکنم چاره ز لطفت، دهم پندی در زندگانیشده...
گرگ و ماهنیمه شب گذشت و گرگ هر شب بیداربتاب امشب، گرگ منتظر و زِ روز بیزارفریاد زنان با درد، شده سخت بیمارزوزه کشان بالای کوه، تنها و بی یارمن آن گرگم که جز شب راهی ندارمدلم تنگ است ، جز تو ماهی ندارمهمان گرگی که بی تو، دلِ شب میدریدمز شوق دیدنت ، خواب از چشم میبُریدمشبم ابری شده ماهم کجاییدلم سنگی شده ماهم کجاییبزن بیرون ، از اون زندونِ طولانیبزن تیر و به قلبم ، با اون کمون نورانیبشکن طلسم تاریکیِ شب ، ای ماه ما...