پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاستکوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراستاز ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاستخورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغمن نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاستآنکه دارد آرزوی مرگ خلقی را مدامباعث رنج و عذاب و ومرگ تدریجی ماستعاملان و تاجران مرگ ناهنگام شهر این بلایا ارمغان شیوه و فکر شماست کلیابی کاشانی...
دلِ من خون است و خون مینویسم برایت وطنم... که دلم در تب و تاب عزایت بیقرار است وطنم.. وز کدامین غمت من بنویسم وطنم؟! وز هوایت که گردید غبار؟ یا عزای دل مردم آبادانت؟ قلمم خون مینویسد برایت وطنم..!:)🖤خوزستانم🖤نگار منجزی🦋...