شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دیگه پیشت اومدن سخت شده دلم آبادان شده برات...
گریستباز از درد غم انگیز تو یک شهر گریستآه با ناله ی یکریز تو یک شهر گریستریخت در گستره کوچه گِل و خشتت راباد از خاک بلاخیز تو یک شهر گریستچیست در دامنت ای پنجره رو به جنوبابر در دشت دلآویز تو یک شهر گریستآی! در موعد خرداد چه آمد به سرتمهر با موسم پائیز تو یک شهر گریسترسم خونین کفنان بود که گلگون باشندوای از زخم نمکریز تو یک شهر گریستکیست در گوشه ویرانه گرفتار شدهباز از بانگ شباویز تو یک شهر گریست ب...
دلِ من خون است و خون مینویسم برایت وطنم... که دلم در تب و تاب عزایت بیقرار است وطنم.. وز کدامین غمت من بنویسم وطنم؟! وز هوایت که گردید غبار؟ یا عزای دل مردم آبادانت؟ قلمم خون مینویسد برایت وطنم..!:)🖤خوزستانم🖤نگار منجزی🦋...