شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
باران؛ -- ببار -- بباروُ،تفنگ را خاموش کن! ***خوزستانِ تشنه ،خون نمی خواهد! زانا کوردستانی...
کابوسِ خشکسالی،گلوی کارون را می فِشُرَد.. ***آه خوزستان! زانا کوردستانی...
دلِ من خون است و خون مینویسم برایت وطنم... که دلم در تب و تاب عزایت بیقرار است وطنم.. وز کدامین غمت من بنویسم وطنم؟! وز هوایت که گردید غبار؟ یا عزای دل مردم آبادانت؟ قلمم خون مینویسد برایت وطنم..!:)🖤خوزستانم🖤نگار منجزی🦋...
خودم را در میان کتاب ها گم میکنمتا ندانم چه می گذردکه دانستنم جز فریادی گلو پاره چیزی نداردبا چشم های باز گوش ها را بسته اندخودم را در میان کتاب ها گم میکنمدر سال هایی دور ...سال های کودکی ...سال هایی که کتاب های فارسیمدام از نعمت ها می گفتاز داشته ها و آورده ها ...خودم را در میان کتاب ها گم می کنمخودم را در خط به خط فارسی اول ابتدایی گم می کنمتا بعد از اینکه از سطر بابا آب دادآب را از بابا گرفتم برگردم و خوزستانم را س...
.کاش طوفانی بیاید که بادش بدی ها را از جا بکندسیلش غم ها را ببردبارانش زخم ها را بشوردو رنگین کمانش روحمان را از نو زنده کند......
ای حُسن یوسف دکمه ی پیراهن تودل می شکوفد گل به گل از دامن توجز در هوای تو مرا سیر و سفر نیستگلگشت من دیدار سرو و سوسن توآغاز فروردینِ چشمت، مشهد منشیرازِ من، اردیبهشت دامن توهر اصفهان ابرویت نصف جهانمخرمای خوزستانِ من خندیدن تومن جز برای تو نمی خواهم خودم راای از همه من های من بهتر، منِ توهر چیز و هر کس رو به سویی در نمازندای چشم های من، نماز دیدن تو!حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد بادمنظومه ی دل بر مدار روشنِ ت...
دلت تهرون چشات شیرازلبت ساوه هوات بندربمم هر شب تنم تبریزسرم ساری چشام قمصردلم دل تنگه تنگستانرو دوشم درد خوزستانغرورم ایل قشقاییتو رگ هام خون کردستانتو خونم جنگ تحمیلیتو خونت ملک اجدادیخرابم مثل خرمشهرولی تو خرم آبادیتمام کودکی هامو بهم دنیا بدهکارهتو با لالایی خوابت برد منم با موج خمپارهدیگه خسته ام از این شهرو از این دنیای وا موندهمی خوام برگردم اونجایی که انگشتام جا موندهدلم بعد از تو با هر چی که ترکش داشت جنگی...