غـروب که می شود احـساس می کنم چـقدر بیـنِ تو و بیـنِ دلِ تنـهای من فاصله است و چقدر آمدنت خواب است و خیال اما با طلوعِ دوبارهِ آفتاب منتظرت می مانم تا که بیایی