نمی توان حتی از رویای بودن با تو گذشت تویی که قلبم به اشتیاق آمدنت می تپد عاشقانه هایم را بخوان بگذار در آرزوی داشتنت شکوفا شوند وچشم به راه پرستوهایی باشند که خبر آمدنت را برایم می آوردند
غـروب که می شود احـساس می کنم چـقدر بیـنِ تو و بیـنِ دلِ تنـهای من فاصله است و چقدر آمدنت خواب است و خیال اما با طلوعِ دوبارهِ آفتاب منتظرت می مانم تا که بیایی