تاج خوشبختی رخنه در جانم نمودی و نشستی بر دلم ریشه کردی در تن و کاشانه و آب و گلم خانه در آوارگی دارم چه می دانی ولی گشته ای جغرافیای مرز حق و باطلم تا نهادی تاج خوشبختی سر دلداده را سایبان از شعله دارم، شمع بزم محفلم از...
دیگه کجا رو داره مرد؟ جز شونهی دیوارِ طرد؟ این خونه رو آوار کن معمارِ فروردینِ درد!