متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
نیستی در کنار من، اما
بوی آغوش می دهد عکست
ارس آرامی
چشای قرمز شده شو درک میکردم
با یه تهدید حرفشو تموم کرد و گفت:
بالاخره یه روز یه جای می بینمت و اینبار، بی تفاوت از کنارت رد میشم :)
لعنتی پیر شدیم بگذار
دوستت بدارم
ارس آرامی
من تورا بارها دید زده ام در آینه بغل، اما
حیف اشیا از آنچه می بینیم از ما دورترند!!
ارس آرامی
بیا شیرازی وار همدیگر را بخواهیم!
نه تو حال رفتن داشته باشی،
نه من حال دل کندن!
ارس آرامی
این بوی زلف توست که جان می دهد به صبح
ارس آرامی
خدا دید سَربه راه نمی شوم،
تو را آفرید
ارس آرامی
چرخاند مرا گردشِ دوران وُ... دَمَش گرم
انداخت مرا گوشه ی زندان وُ... دمش گرم
گهگاه که با یادِ لبی شعله گرفتم
سوزاند مرا نغمه ی باران و... دمش گرم
چون گوشِ کسی محرمِ اسرار نمی شد
آمد به دلم یادِ سلیمان و... دمش گرم
دستم نرسد تا به سرِ...
مشو غره به دنیای سپنجی
بهوش ای نازنین گر نکته سنجی
اگر پرسی مرا جانا ادب چیست؟
ادب یعنی نرنجانی، نرنجی!
ارس آرامی
(بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود
بپری، ماچ کنی، جیغ کشد، در بروی)
من پریدم که کنم ماچ و زند جیغ و سپس در بروم
لنگ دمپایی او سرخ و کبودم کرده است!!
ارس آرامی