دیگر خالی خالی ام تهران اشک می ریزد من شعر می نویسم
صلح مثل یک دستهگل روی مزار تنهاست.
آن همه مرگ ارزش این زندگی را داشت؟!
بگو چه کنم با این همه پناهنده که در من غرق شده اند؟
مهم این است هنوز مرغابی ها با من شنا می کنند
لکنتت زبان من است وقتی نمی بینمتت
صلح مثل یک دسته گل روی مزار تنهاست