چشمان، زبان خاموش عشق هستند.
ا من یجیب قلب من چشمان بی همتای توست...
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی چه کند با دل خود/آن زن اگر اعدامی است
حجم چشمانی گاهی میبرد حجم دلی را
زل می زند سکوت به چشمان یار
چنان دلبسته ام کردی که با چشمان خود دیدم خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است