کنار بوته ی اسفند و بادهای بهار چقدر بوی خوشی داشت شنبه های قرار چقدر در نظرم بی دلیل زیبا بود حضور شاپرکی لا به لای بوته ی خار چقدر در نظرم شاد بود و ثروتمند میان مردم ده، کودک دوچرخه سوار هنوز نام تو می بارد از دهان کویر...
پر است ساک من از خرده ریزهای عزیز پر است خاطرم از خاطرات یار و دیار
هر کاسه و بشقاب لب پَر، خوب می داند در وقت های ظرف شستن، شعر می خوانم
در نگاهم تو فقط منظره ی دلخواهی ️ ️️️
نکند بوی تورا باد به هرجا ببرد... خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...!
اگر چه قافله سالار کاروان شدهای خبررسیده که هم دست یاغیان شدهای قرار بود که چون کوه پشت من باشی ولی عمیقترین درهی جهان شدهای...
در نگاهم تو فقط منظره ی دلخواهی