عطر تو را نفس زدم، درونِ سینه آن قدر که آه هم که می کشم، بوی تو پخش می شود
نسیم زمزمه کنان: گل های رازقی بوی تو را دارند! لیلا طیبی (رها)
امروز در باغ عجیب کنار خانه ام، من علف کوچکی را برای آن که بوی تو را می داد بوسیدم. من تو را می بویم و کنار اشیای زیبایم می گذارم.
گرچه تنت را هنوز لمس نکرده تنم بوی تو را می دهد هر نخ پیراهنم
عاشق جمعه ها هستم هوایش بوی تو را دارد...
تو می خواستی بروی من می خواستم بمانی باورمی کنی یانه!؟ نمی دانم. دلم برایت تنگ می شود وقتی هوا می گیرد باران می زند برگها می افتند کوچه باشد یا خیابان شهر یا زندان فرقی نمی کند دلم برایت تنگ می شود. * حواست به نبودنت هست یا نه!؟...
نکند بوی تورا باد به هرجا ببرد... خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...!
نکند بوی تو را باد به هر جاببرد خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم